| ||
یادش بخیر بچه بودیم................ هنوز هم یکی از شعرای کتاب فارسی دبستان، گه گـــاهی سری به دلم میزنه و هواییش میکنه. همون شعر دکتر شفیعی کدکنی...
ای مهربانتر از برگـــــ در بوسـههای باران آیینـــهی نگاهت، پیوند صبــح و ساحل بازآ که در هوایتـــــــــ خاموشی جنونم ای جویبـــار جاری! زین سایه برگــ مگریز! گفتی: «به روزگـــــاری مهری نشسته» گفتم بیگانگی ز حد رفت، ای آشنــا مپرهیز پیش از من و تو بسیار بودند و نقش بستند وین نغمهی محبتــــــــــ، بعد از من و تو ماند
....................................................... سعدی هم چه خوب حرف خدا و چهارده نازدانه رو به زبان جاری کرده: سعدی به روزگاران مهری نشسته بر دل یه عمرررررررراین دل پاسبون نداشت و نداشت و نداشت و نداشت............. از هرجایی، هر رهگذری، هر کلامی، هر پیامی، هرشعری، هر.... واردش شد و جا خوش کرد و ما دلـــخوش... ای کاش صاحب دلی عین معلم کتاب فارسی دبستان می نشست کنارمون، حرف به حرف راه خدا رو برامون هجی میکرد و هر شب از روش مینوشتیم که اینقدرررر فراموش کار بار نیایم. و ای کاشششش صاحب دلمونو ازش رنگ بگیریم و غرقش نشیمممممممم. گاهی وقتا ما آدما یه اشتباهاتی رو مرتکب میشیم که مثل سمّ مهلک میمونن. حالا این سم رو چه دانسته بخوریم چه جاهلانه، بالاخره سم هست و اثر خودشو میذاره........ ما آدما یه عمرررررررر تو زندگیمون راهی رو رفتیم و کسانیو همنشین خودمون انتخاب کردیم توی این راه، که بالاخره آثار عمدی یا سهوی ازشون میگیریم بخوایم و نخوایمممممممممم. و این آثارو بیرون نمیتوان کرد إلا به روزگاران.... خدا کنه کارمون به جایی نکشه که بگیم: بیرون نمی توان کرد "حتی " به روزگاران... .......................................................
حضرت آیت الله سید علی آقای قاضی می فرمودند: چون بیست سال تمام چشمم را کنترل کرده بودم، (کتاب "قله های تهذیب"/حضرت آیت الله قاضی/ص38)
....................................................... رزقنا الله و ایاکــــم بحقّ محمد و آله الاطهار [ چهارشنبه 92/6/13 ] [ 1:30 صبح ] [ ربیع القلوب ]
() نظر
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |