سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
قالب وبلاگ

 

.............................

منم آن بُغض نفـَس گیر که در حسرت تو

گاه و بیگـــاه جُنون سر به سرم میذارد

لحظـــه های هرس دل شده است آرامـم

عطر زلف تــو فقط جــان به تنم می آرد

 

ربیع القلوب


[ دوشنبه 93/3/5 ] [ 4:37 عصر ] [ ربیع القلوب ] () نظر

با تو ام با تو ای من!

ماه رجب با تموم خوبی های دیده و ندیده ش رو به پایانه

بهار نیز...
.
.

طبیعت بهاری میخواد بگه در این دار دنیا تو مثل مرده ای هستی که باید زنده بشی

اگه مرده از این دنیا بری هیچ اتفاقی اونطرف نمی افته

غافلی...

غفلت یعنی چیزی هست و تو نمی بینی

بهش توجه نداری

حواست هست؟؟؟

اگه مرده از دنیا بری و هیچی خدا با خودت نبری... 
.
.
.

نگو تا نفَس می کشم فرصت هست...

نه

دور فلک درنگ ندارد شتاب کن...

دلم خدا میخواهد...

 


[ دوشنبه 93/3/5 ] [ 3:54 عصر ] [ ربیع القلوب ] () نظر

امشب تمـام نایِ دلم داد می شود

گویی دخیــل پنجره فولاد می شود

امشب تمام آینــه ها غم گرفته اند

آخر به سوگ فاطمه ماتم گرفته اند

امشب دوبــاره قصـه پـرواز می شود

هستی، به غربت علی آغاز می شود

امشب نـوای گرم دلـم گشته منزوی

آخر چگونه سر کند بی فاطمه علی؟!

امشب مدینه،کوچه و دربی به روی دود

آن مــاه نیلی و حرم و بـــازوی کبـــود

امشب کتاب عشق علی بسته می شود

چشمان خسته نبوی بسته می شود

امشب تمام قافله در حسرت و به رشک

شوید غبار آینــــه زینب به سیل اشک

امشب دوباره پنجره ها بسته می شود

بغض تمام آینـــه ها خستـــه می شود

امشب جگر ز ســوز غم غربت علی

تنهایی و سکــــوت و دم خلوت علی

امشب خدا! وا! چه بگویم چه می شود

بی فاطمه، مولا تو بگو  ها ! چه می شود...


[ چهارشنبه 93/1/13 ] [ 10:34 عصر ] [ ربیع القلوب ] () نظر

  انگـــار همین دیروز بود
تار و پودم بی قرار 
برای شنیدن خبری از سلامتی ات
دستهای التماسم تا به حال اینقدر عاجزانه به سوی آسمان بلند نشده بود
در تمنــا از حضرت حق
برای سلامتی ات 

 همیشه بی نهایت برایم دست نیافتنی بود
اما این بار
انگار داشت معنا می شد
بی نهایت بی قراری
بی نهایت دلتنگی
بی نهایت التماس
 بی نهایت عـجر... 

نَفـَس نَفـَس نَفـَس
بغض هایم نشکستنی شده بود
میترسید بشکند و کار تمام شود می ترسید...
می ترسید بشکند و زمان از دست برود
آخرزمان وقف شده بود
وقف دعا برای سلامتی ات... 

هر چه بیشتر دعا میکردم
خواستنی تر می شدی 
کم کم عشق داشت معنا می شد
در بیابان بی انتهای دلم
در این دل لم یزرع 

آن روزها 
در تمنای یک نماز دیگرپشت سرت
پیر شد این دل پیر...

اما تـو
برای خدایت خواستنی تر شده بودی
یا نه!
خدا خواستنی تر شده بود
بی نهایت خدا ... 

این بار
بودن میان این مردم
نخواستنی شده بود برایت
امّا انت فَقد استرحتَ من همّ الدّنیـــا و غمّهـــا و شدائدهـــا

.
.
.

این روزها
حال و هوای دیگری دارم
عاجز شده ام دیگر
از عاجز شدن های مکررم عاجز شده ام 

با رفتنت
بهانه دادی دست دل هزار صاحبم
با هیچ بهانه آرام نمی گیرد دیگر
 آرامش برای همیشه رخت بر بست از تار و پودم
اصلا انگار تار و پودم مرا نمی خواهد
بی نماز پشت سر تو...
یا نه!
من آنها را نمی خواهم... 

رفتی و برای همیشه
 قطعه ای دیگر از  معمای تــو
بی پاسخ ماند:
 اسفندماه یک هزار و سیصد و نود و یک
تو خواستنی تر شدی برای خدا
یا خدا برای تو... 

 

 یک سال گذشت...
وعده ی ما: پنجشنبه اول اسفندماه ساعت 15:30 مسجد ارک

جمعه صبح مزار شیخنا المرحوم
در حرم مطهر حضرت عبدالعظیم الحسنی

و بعد از نماز مغرب و عشا مسجد امام حسن علیه السلام

 هدیه به  روح مطهرشون صلواتـــــ


[ جمعه 92/11/25 ] [ 12:42 عصر ] [ ربیع القلوب ] () نظر
.: Weblog Themes By SibTheme :.

قلق الـــــوضین

کــــــــــــــــــــــاش من همــــــــه بــــودم بـــــــــا همـــــه دهــــــــان هــــا تــــــو را صـــــــدا می زدم ای خـداااااااااااااااااااااااا
بادِر الفُرصـة قبل أن تکون غُصـة


بازدید امروز: 20
بازدید دیروز: 10
کل بازدیدها: 246236