سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
قالب وبلاگ

گاهی وقتا خیلی شدیدددد غبطه میخورم به حالِ  آدمایی که از جنس خود ما هستند اما

 از هر فرصت کوچکی برای بالا رفتن استفاده میکنند

به بهانه ی  دو کلام از خـــدا سر در آوردن!

غبطه میخورم به حالشون که

مثل مــا

به انتظار خُـلـُـوّ البــــال ننشستند

و ولو تدریجی حرکتشون سر جاشه!

حرکتی منسجم

آگاهانه

و طبق نقشــه ی خدا و چهارده نازدانه ش

نه هر حرکتی

.

گاهی وقتا

 بعضی از آدمــا

براشون هیچ وقت

هیچ جــا

 وسیله ی گناه فراهم نمیشه

اصلا اسباب و عللش جور نمیشه

مهیا نمیشه هیچی

.

.

گـاهی هم

اینطـوری انسان در عصمت از گنــاهه

.

.

.

رزقنـــــــــــــــا الله بحقّ الحسین


[ پنج شنبه 92/11/10 ] [ 11:51 عصر ] [ ربیع القلوب ] () نظر

 گاهی وقتا زور میزنیم حقایق را پشت واقعیت ها مخفی کنیم

اینطور نیست؟

آسمون ابری ابریه

پر شده از ابر سیــــاه

که خیلی از بزرگترامون میگن نشونه ی خوبی نیست

اونوقت  یه خورشید خانم قشنگ نقاشی میکنیم و

به زور میخوایم به پیوند آسمون درش بیاریم

اینطور نیست؟

ادامه مطلب...

[ شنبه 92/11/5 ] [ 4:27 عصر ] [ ربیع القلوب ] () نظر

نوشته بود:

" سختـــــــ ترین کار دنیـــا

بی محلی کردن به کسی استـــــ که دوستش داری"

یادم آمـد که فرمود:

زُهدُکـــَ فی راغـِب فیکــــ نـُقصانُ حظّ و رَغبتکــــــَ فی زاهد فیکـــــ ذُلّ نـَفـس

سومین نازدانه ی خلقت را می گویم...

و باز یـادم آمد:

لَو عــَلِم المُـدبِرونَ عَنـّی کیفــَـــ اشتیــــاقی بهم لـَماتــوا شوقــاً

کــُشـَـنده بـــــــــــود...

گفت: چرا من نمیفهمم چی نوشتی توی این پست؟! یه کم واضح و شفاف!

گفتم: گاهی نیازه مختصر و در پس ابهام حرف زده بشه. خراب میشه وقتی زیادی حرف از یه امر مسلّم و بدیهی زده میشه...

گفت: همین یه بار! چند خط توضیح بده چی میخوای بگی توی این پست؟!

گفتم:

وقتی که چشمم به اون نوشته افتاد که: سخت ترین کار دنیا بی محلی کردن به کسی است که دوستش داری" دلم لرزید. یاد عزیزی افتادم که به خاطر ندانم کاری ها ناگزیرم به سکوت در برابرش.

تو همون حال و هوا بودم که کتاب دوست داشتنی نهج البلاغه را باز کردمو خوندم این حکمت شریفو!

اگه به کسی که دوستت داره بی محلی کنی و بی رغبت باشی خودت ضرر کردی! و برعکس! اگه به کسی که تمایلی بهت نداره رغبت و میل داشته باشی خودتو خوار کردی!!!

انگار سقف اتاق داشت خراب میشد روی سرم!

و خدا کار را تمام کرد!

اگه کسانی که از من رو برگردوندن میدونستن چقدر بهشون اشتیاق دارم هر آینه از شوق جون میدادن!

دیگه کارم داشت تموم میشد، اگه آدم حسابی بودم باید جون میدادم ولی مهم اینجاست که اون اگه نیست!

کی بیشتر از خدا به ما تمایل داره؟ کی بیشتر ما رو میخواد؟

اینکه ما به خدایی که غرق عشقه به ما و اوج تمایله نسبت به ما، بی تفاوتیم و رو برگردوندیم ازش، کی متضرر هست این وسط؟ خدا یا ما؟!

کُشـَنده بود! اما هنوز زنده م ...


[ چهارشنبه 92/10/18 ] [ 11:4 عصر ] [ ربیع القلوب ] () نظر

حرف تـــــــــو که می شود

من چقــــــــــــــــدر ناشیـــــانه

ادعای بی تفـــــــــــاوتی می کنم...

خستــه ام از این نـَـفس ِ نــَفـَس گیـر


[ دوشنبه 92/10/16 ] [ 10:34 عصر ] [ ربیع القلوب ] () نظر

گفت : "چرا اینقدر مبهم مینویسی؟ بابا حرفتو رک و راست بگو مردم بفهمن بلکه متحول بشن، حرفات دل آدمو میلرزونه"

شنید: "من نمی نویسم که غیر، تأثیری بگیره

حرف میزنم یادم نره ..."

دور خودمون حصار کشیدیم و غرقیم در خوشی کاذب

چه خوشیم که ما آدم خوبی هستیم

چه خوشیم که مجالس روضه مون ترک نمیشه

چه خوشیم به مناجاتهامون

خوشیم به شعرای قشنگ انتظاری که حفظ کردیم

خوشیم به روخوانی های مکرر مصحف شریف

خوشیمو بهشتی برای خودمون ترسیم کردیم از این خوشی

خانه ی امنی ساختیم برای خود

 

ادامه مطلب...

[ شنبه 92/9/30 ] [ 2:21 صبح ] [ ربیع القلوب ] () نظر

لا یوم کیومکــــــ یا اباعبدالله

یادش بخیر

دل بی تاب رسیدن ماه حسین بود

ماه اشک...

مدام الـَم عشق حسین بن علی صلوات الله علیه به دوش می کشید و

لحظه شماری برای روضه های شبانه

هیئت و

سینه زنی و

مقتل و...

با خود می گفت

این بار مُحرّم بیاید و مَحرم نشوم

می میرم از غم

هلاک می شوم!

 می گفت

این بار ماه حسین صلوات الله علیه بیاید و

 گناهکار از آن بیرون روم

می میرم از درد

هلاک می شوم!

یادش بخیر...

می گفت

خدایا

این دل

دارد می میرد از غم

بگذار نفس بکشد در هوای حسین علیه السلام

یادش بخیر...

شب اول محرّم را می گویم

همان شبی که سالیان سال است

قرار است آخرین شب روسیاهی پیش خدای حسین سلام الله علیه باشد

ولی ...

گذشت...

تمـــام شد

خدایا چه زیبا با ابزار احساس

به بازی گرفته ای این دل را

چه میکنی با من؟

تمـــام شد

صدای قافله به گوش می رسد...

همین روزها بود...

و چه زود سرد شد این حرارت غم

چه زود خاموش شد این درد

در این دل هزار صاحب من...

با توام با تو ای من!

پیام عاشـــورا را باید بعد از عاشـــورا رساند

نه قبل از آن

ز چه رو خامشی ؟

ماتم و سیاهی و عزا تمام شد؟

رسانه دیگر بوی عزای حسین نمی دهد

در و دیوار دلت بوی عزای حسین نمی دهد

چه بر سرت آمده؟

چه شد که هنوز عاشورا نیامده بود

همه چیز را بر خود حرام کرده بودی؟!

شنیدن ترانه از رسانه

خواندن امور بی ربط

دیدن تصویر ناشایست

یا نه!

حتی دیدن یا شنیدن تصویر و آوای بیهوده و بیگانه با دلت را

بر خود حرام کرده بودی

چه شد؟؟؟

چه شد آن وعده وعیدها برای عزم بر ترک گناه؟

چه شد؟

چه شد آن عهد و پیمان برای حرف شنوی از خدا؟

چه شد؟

چه شد که عاشورا آمد و

حلال شد بر دلت تمام حرام ها؟

با توام با تو ای من!

به گوش باش

چهار چشم مراقب دلت باش

به دربانی دلت بنشین

حرامی ها در راهند

مراقب باش...

اینک زمان رساندن پیام عاشوراست

اینک

بعد از عاشــــــــورا

نـــــــــــــــــــه قبل از آن


[ دوشنبه 92/9/11 ] [ 5:9 عصر ] [ ربیع القلوب ] () نظر

 

چه خوب نقاشی کرد آرزوی دیرینه ام را

چه خوب...

نقاش فقیر را می گویم

خدا روزی اش

........................

وقتی آرام جانت به دیدن کاغذ پاره ای

که نشان از بانوی عشقش دارد

غرق عشق می شود

خریداری

به بهای جانت

کاغذ پاره را می گویم

همان نشان حرم

نشان بانوی عشق...

........................

آی نقـــّـاش فقیر!

اگر گذرت این طرف ها افتاد

بهای هنرت را بگو

خریدارم

به قیمت جانم

هرچند میدانم

احساست در خلق این هنر

بها ندارد...


[ شنبه 92/8/25 ] [ 3:24 عصر ] [ ربیع القلوب ] () نظر

 

تا محرّم میشه همه یاد نقاط ضعف عزاداری می افتند

گریه را یه احساسات سطحی هیجانی بی ارزش تلقی می کنند

از مداح هزار تا غلط دیکته می گیرند و سرتاپاشو پر از عیب و نقص قلمداد میکنند

ایستگاه های صلواتی و نذری رو صرفا یه عمل احساسی می شمرند

کی گفته اینا سطحیه؟ کی گفته اینا اثر بخش نیست؟

کی گفته اگه اینا در راستای تغییر سمت و سوی زندگی باشن سطحیه؟

امتحانات عجیبـــه!

................

من چرا عین مگس رفتار کنم؟

چرا فقط میرم دور و بر سطل زباله؟

حسینیه جاهای خوبم داره

حسینیه جاهای بوسیدنی هم داره

من چرا فقط میرم گرد زباله؟

................

 

یکی از جاهایی که ما امتحان میشیم حقّ ولی هست

و کسی که از این امتحان رد بشه از هیچچچچچچچچ امتحانی خدا نمیذاره با موفقیت بیاد بیرون.

هنوززززززززززز هم به حسین بن علی علیهما السلام امتحان میشیم.

................

تا ظهر عـاشورا چیزی نمانده

باید جون داد از این بی غیرتی

که صاف صاف نشستیم و به سکون و توقف خودمون نگاه میکنیم

باید جون داد...

یا حسیننننننننننن!

ای غریب مـــــادر

بگیر این دست و بال شکسته رو

که عمری در عزای تو به سر زد

یا قتیــــل العبرات!

پرواز بده این اشک هایی که در رثای تو ریخته شد و دمی به حال خود نـَگِریست

یابن الزهراء!

این بار مگذار که برگردم از این دیار عشـــق

اسیرم کن

اسیررررررررررررر

بحقّ فاطمة الزهراء سلام الله علیها گریه‌آورگریه‌آورگریه‌آور

 

اللّهم اجعَل مَحیـــای محیا محمّد و آل محمّد

و مَمــاتی مَمات محمّد و آل محمّد


[ پنج شنبه 92/8/23 ] [ 11:37 صبح ] [ ربیع القلوب ] () نظر

 

گفت:تا حالا با خدای فعال زندگی کردی؟؟؟

خدای زندگیت فعال بوده؟؟؟

گفت: کسی که دنیا را  تمام و کمال، محلّ امتحان نمی بیند، خدایش فعال نیستـــــــــ!!؟

..........

حالا تا قیام قیامت خدا رو نقاشی کن توی صحن و سرای دلت!

اما وقتی خدا رو فقط طبق تشخیص خودت در ازمنه و امکنه ی دلخواهت میخوای و داری، خوش باش به نقاشیت خوششششش...


[ دوشنبه 92/8/20 ] [ 1:17 صبح ] [ ربیع القلوب ] () نظر

خسته بود خیلی خسته...

اینقدر که جسمش هم از این خستگی روح، متأثر شده بود.

گفت: هرچی دور و برمو نگاه میکنم میبینم انگار یه چیزی کمه تو زندگیم. انگار خدا رنجیده ازم. اصلا انگار خدا به بقیه بهتر نگاه میکنه. آخه چرا...

می گفت: میدونم من خیلی دور شدم از رحمت خدا. اما آخه اون چرا؟ خدا که نباید به کوچکی من نگاه کنه. خدا خیلی بزرگه. رحمتش وسیعه. دیگه چرارحمتش دوره از من؟

می گفت: تا حالا دیدی آب اسیر بشه؟ آبی که همه رو از اسارت عطش رها میکنه ، دیدی اسارتشو؟ مگه میشه رحمت خدا اسیر کوچکی من باشه؟ مگه میشه...

  

ادامه مطلب...

[ شنبه 92/7/13 ] [ 10:5 عصر ] [ ربیع القلوب ] () نظر
.: Weblog Themes By SibTheme :.

قلق الـــــوضین

کــــــــــــــــــــــاش من همــــــــه بــــودم بـــــــــا همـــــه دهــــــــان هــــا تــــــو را صـــــــدا می زدم ای خـداااااااااااااااااااااااا
بادِر الفُرصـة قبل أن تکون غُصـة


بازدید امروز: 26
بازدید دیروز: 37
کل بازدیدها: 241394