سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
قالب وبلاگ

 

 

همه آمده بودند همه

آمده بودند تا با عزت بدرقه کنند کاروان نور را

بی آنکه در دلشان ذره ای تب و تابِ عطش باشد

آخر

آنجا پر بود از آبــــــــــــــ

قدم به قدم

اما این بار دل تمنای عطشـــــــــــــ داشت نه آب

آب دیگر دلربایی نمی کرد

آب هم سر به زیر و پر تب و تاب نگاهش به کاروان بود

لایوم کیومکـــــــــــــــ یا اباعبدالله

همه آمده بودند

و در میان ِ این همه

آینه ای شکسته اما پر توان زیر لب زمزمه می کرد

همان پیرزن را می گویم

" حاشا نکن تمـــــام شواهد علیه توست

بگو کجـــا سرت گرم است که هنـــــــــوز به خانه برنگشته ای"

نگاهش دنبال کاروان نور بود

سخن از هجران بود

لا یوم کیومکــــــــــ یا اباعبدالله

همه آمده بودند

و در میان ِ این همه

بودند کسانی که تا چشمشان یاری میکرد

نفس نفس

مراقب حرم بودند

مبادا نیم نگاهی به خطا رود

و ناموسشان...

لا یوم کیومکــــــــ یا اباعبدالله

همه آمده بودند

در میانِ ِ این همه

نشان هایی از هشتمین نازدانه ی خلقت رو به آسمان بلند شده بود

پرچم ها را می گویم

می خواستند صداقتشان را به رخ شیطان بکشند

آخر

شهادتــــــــ گره خورده ی ولایتـــــ است

می خواستند با رسوبِ اشک فریاد بزنند:

" قلوب ما حرم شماست "

همه آمده بودند

زینب وار

نمی دانم رازش چه بود امروز

تنها نوایی که دریای پر تلاطم دل را

قدمی به آرامش می رساند

این بود:

می کـُشی مرا حســـــــــــــین......................... 


[ دوشنبه 92/6/11 ] [ 2:38 عصر ] [ ربیع القلوب ] () نظر
.: Weblog Themes By SibTheme :.

قلق الـــــوضین

کــــــــــــــــــــــاش من همــــــــه بــــودم بـــــــــا همـــــه دهــــــــان هــــا تــــــو را صـــــــدا می زدم ای خـداااااااااااااااااااااااا
بادِر الفُرصـة قبل أن تکون غُصـة


بازدید امروز: 72
بازدید دیروز: 137
کل بازدیدها: 245968