| ||
گاهی وقتا زور میزنیم حقایق را پشت واقعیت ها مخفی کنیم اینطور نیست؟ آسمون ابری ابریه پر شده از ابر سیــــاه که خیلی از بزرگترامون میگن نشونه ی خوبی نیست اونوقت یه خورشید خانم قشنگ نقاشی میکنیم و به زور میخوایم به پیوند آسمون درش بیاریم اینطور نیست؟
دل و جانم فدای تک تک حروف اذکار الهی از صبح تا شب هزار تا هزار تا ذکر میگیم انواع مختلف به خیال اینکه داریم خورشیدِ معنویت رو توی آسمون ِ پر از ابر سیاه جا میدیم اما مگه میشه؟ نمیشه اینطور نیست؟ وقتی خیلی ساده دودوتا چهارتای گناه را نمیشناسیم و خبری از حد و مرزهاش نداریم و بی نیاز میدونیم خودمونو از این دانستن وقتی در این دلِ هزار صاحبو به روی لذتِ گناه نبستیم وقتی برای هر کاری توجیه داریم اونم رنگارنگ به جز حرف شنوی از خدا اونوقت کجا میشه جا داد این خورشید خانمِ مایه ی آرام جان رو؟ نمیشه جا داد اینطور نیست؟ خبر نداریم که نگهداری از یه گل توی یه گلدون کوچک که خاکش از تموم آفات پاک شده خیلی راحت تره نسبت به نگهداری یه دسته گل توی یه گلدونی که پره از خار و خاشاک و آفات اینطور نیست؟ آروم تریم وقتی تموم حد و مرزای گناهانو میشناسیم اون موقع دیگه مو لای درز اعمالمون نمیره اینطور نیست؟ و تا زمانی که خود ِ خودِ خودِ خودمون بسم اللهِ حرکتو نگیم هیچ کس نمیتونه دردی ازمون دوا کنه به زور نمیشه کاری کرد به زور نمیشه هادی بود لِطافتِ هادی هر جایی نباید خرج بشه اینطور نیست؟
[ شنبه 92/11/5 ] [ 4:27 عصر ] [ ربیع القلوب ]
() نظر
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |