| ||
عاجز شده ام دیگر نـَفَس نـَفَس میزند نَفسم این جایی ها می گویند به آخر دنیا رسیده است کارم اما باورم نمی شود مگر می شود تو باشی و هوای تو در میان باشد و بن بست...؟! بی قرار است دلِ هزار جایی ام بی قرار از بس این طرف آنطرف دویده است به بهانه ی تو به بهانه ی رضایت تو... چه مرموز شده است نفسم سراب را چه زیرکانه برایم چو دریا به تصویر کشیده است نــــه؟ به حبیبِ تکرار نشدنی قلبم گفته ام بارها هوای حرمت کرده ام... گاه و بی گاه که از تار و پود وجودم امیــد رخت بر می بندد یادِ گوشه ی صحن عتیقت آرامم می کند هوای حرم...
[ پنج شنبه 92/10/19 ] [ 12:19 صبح ] [ ربیع القلوب ]
() نظر
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |