سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
قالب وبلاگ

 

تاکی؟؟؟؟؟؟؟؟؟

روی نیمکـــــت نشسته بودن و همینـــطور که مشغول ِ به خـُردِ جان دادن بستنی بودن، گـــرم گپ زدن !

موضــوع بحث مشخص نبـود، از هر دری سخن به میون میـومد. به به و چه چه ! از تفـأل هاشون به حافظ، از بوستان و گلستان سعدی، فیه ما فیه،از  فضائل شکسپیر!  از کارای ایتان کـُلبرگ، از ایزوتسو! و...

 هوا خیلی خوب بود،یخِ بستنی هم سر جاش !

این وسط یکیشون یه حدیث از چهارده نازدانه خوند و داشت ادامه می داد که یه ندایی پیچید تو فضا:

ای بابااااااااا بازم حدیث؟؟؟؟؟ بابا اصلا از کجا معلوم این حدیثه؟

گفت: بابا مسلمون! به فرض که مال امام هم نباشه ، اصلا مال شکسپیره این سخن. امام معصوم علیه السلام از اون که دیگه پایین ترنیست.  لااقل گوش بده

نگاه سنگین و سکوت سرشار از تعجب دوست، حالشو بدجوری خراب کرده بود.

بغض تو گلوش گیر کرد و آروم زیر لب گفت:

چقدررررر ما ظالمیم. ما امام رو از شکسپیر هم پایین تر میدونیم......

بستنی هم با حرارت بغض آب شد....


[ دوشنبه 92/7/1 ] [ 6:1 عصر ] [ ربیع القلوب ] () نظر
.: Weblog Themes By SibTheme :.

قلق الـــــوضین

کــــــــــــــــــــــاش من همــــــــه بــــودم بـــــــــا همـــــه دهــــــــان هــــا تــــــو را صـــــــدا می زدم ای خـداااااااااااااااااااااااا
بادِر الفُرصـة قبل أن تکون غُصـة


بازدید امروز: 23
بازدید دیروز: 23
کل بازدیدها: 241996