سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
قالب وبلاگ

با اشکهاش دفتر خود را نمور کرد
در خود تمام مرثیـــه ها را مرور کرد

ذهنش ز روضــــه های مجسم عبور کرد
شاعر بساط سینه زدن را که جور کرد

احساس کرد از همه عالم جدا شده ست
در بیتهاش مجلس ماتم به پا شده ست

 در اوج روضه خوب دلش را که غم گرفت
وقتی که میز و دفتر و خودکار دم گرفت

وقتش رسیــده بود به دستش قلم گرفت
مثل همیشه رخصتی از محتشــــم گرفت

باز این چه شورش است که در جان "واژه" هاست
شاعر شکست خورده ی طوفان "واژه" هاست

 بی اختیار شد ,قلمش را رها گذاشت
دستی ز غیب قافیه را "کربـــــــلا" گذاشت

 

یک بیت بعد واژه" لب تشنــــــــــــه "را گذاشت
تن را جدا گذاشت و سر را جدا گذاشت

گریه‌آورگریه‌آورگریه‌آور

حس کرد پا به پاش جهــــان گریه می کند
دارد "غروب" فرشچیان گریه می کند

 با این زبان چگونه بگویم چه ها کشید
بر روی خاک وخون, بدنی را رهـــــــا کشید

گریه‌آورگریه‌آورگریه‌آور

او را چنان فنـــای خدا، بی ریــــا کشید
حتی براش جای کفن, بوریا کشید

 گریه‌آورگریه‌آورگریه‌آور

در خون کشید قافیه ها را، حروف را
از بس که گریه کرد تمام " لهـــوف "را

اما در اوج روضه کم آورد و رنگ باخت
بالا گرفت کار و ,سپس آسمان گداخت

این بند را جدای همه روی نیزه ساخت
خورشید سر بریده غروبی نمی شنــــاخت

 گریه‌آورگریه‌آورگریه‌آور

بر اوج نیزه ,گرم طلوعی دوباره بود
او کهکشان روشن هفده ستاره بود

 خون جای واژه بر لبش آورد و بعد از آن...
پیشانی اش پر از عرق سرد و ,بعد از آن...

خود را میان معرکه حس کرد و ,بعد از آن...
شاعر برید و تاب نیاورد و ,بعد از آن...

در خلسه ای عمیق ,خودش بود و هیچ کس
شاعر کنار دفترش افتاد از نفس

صلّی الله علیکــــــــــــــــــ یا اباعبدالله الحسین

شعری از سید حمیدرضا برقعی


[ دوشنبه 92/8/13 ] [ 10:52 صبح ] [ ربیع القلوب ] () نظر
.: Weblog Themes By SibTheme :.

قلق الـــــوضین

کــــــــــــــــــــــاش من همــــــــه بــــودم بـــــــــا همـــــه دهــــــــان هــــا تــــــو را صـــــــدا می زدم ای خـداااااااااااااااااااااااا
بادِر الفُرصـة قبل أن تکون غُصـة


بازدید امروز: 26
بازدید دیروز: 28
کل بازدیدها: 242341